حمایت هنرمندانه دختران نوجوان مشهدی هنرمند از فلسطین در حرم مطهر رضوی شرط اول و آخر خداشناسی بررسی آثار معادباوری بر سبک زندگی | ایمان قلبی به زندگی پس از مرگ تولد یک بچه شیر کاش قدر مشهدی بودن را بدانیم! درباره پرده «توپ بندی» حرم امام رضا (ع) و هنرمند نقاش آن امام کاظم (ع)؛ فقیرنواز و گره‌گشا حمایت از مظلوم را از امام رضا (ع) یاد گرفته‌ایم فرمانده منطقه پدافند هوایی شمال شرق ارتش: پدافند غیرعامل راهکاری کارآمد برای مقابله با تهدیدات ترکیبی است تقدیر تولیت آستان قدس رضوی از ارتش جمهوری اسلامی ایران اصالت های دفاع مقدس در منطقِ شهید فهمیده نمایان است درباره آیت الله حاج سید حسین موسوی شاهرودی | جوی سرگشته‌ای به دریا ریخت برپایی روزانه ۵۸ نماز جماعت در حرم مطهر رضوی زندگی جاوید سربازان وطن میان‌بر خوشبختی خانواده با زیست دینی دوره پنج‌جلدی «الأمالی» منتشر شد آیین تشییع و خاک‌سپاری پیکرهای شهدای پدافند هوایی ارتش برگزار شد + فیلم مراسم تشییع پیکر «شهید خموشی» از شهدای حادثه تروریستی تفتان در مشهدمقدس + عکس و فیلم توصیه‌هایی درباره مدیریت امور مالی براساس آموزه‌های دینی | از فقر به تو پناه می‌بریم شهادت یک شهروند غیرنظامی اسلامشهر در حمله رژیم صهیونیستی
سرخط خبرها

‌می‌نویسیم: مرگ بر صدام

  • کد خبر: ۲۰۶۳۶۷
  • ۲۵ دی ۱۴۰۲ - ۱۵:۱۲
‌می‌نویسیم: مرگ بر صدام
«بنویسید: الموت لصدام.» با گچ‌های ریختـــه از آوار مدرسه در کلاس هم بنویسد.

«بنویسید: الموت لصدام.» با گچ‌های ریختـــه از آوار مدرسه در کلاس هم بنویسد. روی تخته‌ای که هنوز اثری هست از فرمول‌های ریاضی حــل نشـــده، از کلــمـه‌ها و ترکیـب‌های تــازه درس، از هنرنمــایــی‌های بچه‌ها در زنــگ تفــریح، از نام‌های دانش آموزان کلاس که همگی جزو خوب‌ها نوشته شده بود. نام‌هایی که حالا همه یا شهیدند یا جانبازند یا ایثارگر. آن روز شوم در مهر ۱۳۵۹ که بمب توی کلاس ترکید، بچه‌ها که مرگ بر صدام نوشتند. گفتند: از کیف مدرسه هرکداممان یک کاغذ و یک قلم برای سال نو تحصیلی مان بس است.

لباس‌های مدرسه شان شد لباس رزم و قلم دستشان شد اسلحه و کارنامه قبولی شان شد وصیت نامه هایشان.

هرکدام آرزویی، وصیتی، حسرتی و آهی داشت. یکی دستش به نوشتن نمی‌رفت، یکی کاغذش را نوشته بود و در سرش مرور می‌کرد. یکی باورش نمی‌شد که این شاید آخرین باری است که دست به قلم می‌برد.

یکی از بچه‌ها هم کاغذ کم آورده بود و واژه برای نوشتن بسیار داشت. از پدرو مادر، خواهر و برادر،  دختری که دوستش داشت،  از همسایه ها، از فامیل و دوست و آشنا از رفقا و معلمانش از همه و همه داشت می‌نوشت و بعد از آرمان‌ها و باور‌ها و آرزوهایش و امیدی که به پیروزی داشت نوشت و کاغذ خیس خورده اش را تا کرد و توی جیبش گذاشت. یکی هم وصیتش را نوشته بود و داشت آن را برای هم کلاسی‌هایی که حالا هم رزمانش بودند می‌خواند. قطره اشکی نم زد به گوشه چشم هرکدامشان. یکی گفت: بچه‌ها همه مان آخر کاغذهایمان می‌نویسیم: الموت لصدام.

‌می‌نویسیم: مرگ بر صدام

عکس‌ها: مرحوم بهمن جلالی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->